از پروفسور سمیعی پرسیدند
نوشته شده توسط : اندرزگو

تو چرا به خدا ، ، ، اعتقاد داری ، ، ، گفت

 

کنار دریا ، ، ، مرغابی را دیدم

که پایش شکسته ، ، ، پایش را ، ، ، داخل گلهای رس مالید

بعد به پشت خوابید ، ، ،

پایش را به سمت نور خورشید گرفت

تاگل خشک شود ، ، ،

اینطوری پای خودش راگچ گرفت ، ، ،

فهمیدم که نیرویی ، ، ، مافوق طبیعی ، ، ، وجود داردکه به او ، ، ، این آموزش را داده ، ، ،

 

حالا اسم این نیرو را می توانید خدا یا هر چیز دیگری بگذارید ، ، ،

 

مغرور نشوید ، ، ،

وقتی پرنده ای زنده است ، ، ، مورچه را میخورد ، ، ،

وقتی می میرد ، ، ، مورچه او را می خورد ، ، ،

 

شرایط با زمان تغییر می کند ، ، ،

هیچ وقت کسی را تحقیر نکنید ، ، ،

شاید امروز قدرتمند باشید ، ، ،

اما زمان از شماقدرتمندتر است ، ، ،

پس مهربان باشید . . . !

هیچگاه فراموش نکنیم که هیچکس بر دیگری برتری ندارد ؛

 

مگر به " فهم و شعور "

مگر به " درک و ادب "




:: بازدید از این مطلب : 8
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 17 مرداد 1398 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: