بیچاره شازده کوچولو!
نوشته شده توسط : اندرزگو

همیشه فکر میکردم عاشق بودن سخت ترین کار دنیاست. چون باید براش خیلی کارها بکنی، باید براش تلاش کنی، بدویی، خارهاشو تحمل کنی، ازش مراقبت کنی، براش بمیری، نگرانش باشی، صبور باشی، از خودت بگذری، خودتو نبینی و ....
چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را / چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را

سروبالای کمان ابرو اگر تیر زند / عاشق آنست که بر دیده نهد پیکان را

سعدی از سرزنش خلق نترسد هیهات / غرقه در نیل چه اندیشه کند باران را

اما راستش امروز فهمیدم معشوق بودن سخت ترینه.

مثلا معشوق مطلق رو ببینیم، خدا رو.

راه رسیدن رو نشون میده. مشتاقه. از صمیم قلب میخواد. نهایت خوبی هاست. زیباییه مطلقه. نمیشه جز اون دید، نمیشه جز اون خواست. نمیشه ازش گذشت، نمیشه کنارش گذاشت، نمیشه بدون اون بود، نمیشه و نمیشه و نمیشه.

مرا خود با تو چیزی در میان هست / و گر نه روی زیبا در جهان هست

کسی که نمیتونه خودشو گول بزنه، کافیه دست رو قلبش بزاره و ببینه اون چی میگه. یه لحظه با خودش خلوت کنه، میفهمه دلش و عقلش چی میگن و کی تسخیرش کرده. کافیه با خودش فکر کنه. از هر چه بگذری از معشوقت نمیتونی بگذری، دامن گیرت میشه و تمام زندگیتو در بر میگیره. حالا هر کاری کنی خودتو گول بزنی، بازم نمیشه.

گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست / در و دیوار گواهی بدهد کاری هست

بعد یه دفعه یه عاشق میزنه زیر حرفش، یادش میره زیبایی مطلق برای اون کی بوده، چشمش یکی دیگه رو میبینه، دلش جای دیگه میره، قلبش بیراهه میره، یادش میره. فراموش میکنه که خدایی هست که انتهای هر چیزیه، نهایت اونیه که میخواد. یادش میره قول داده، حرف زده، یادش میره متعهده. خودشو میبینه و من من هاش شروع میشه. شازده کوچولوییه که گلشو به امون هیچ چیزی رها میکنه و یادش میره مسئول گلشه. نه آبش میده، نه مراقبشه. مهم نیست براش که بپژمره. شاید هیچ وقت نفهمه چه کرده، و هیچ وقت به راه نیاد.

کس این کند که دل از یار خویش بردارد / مگر کسی که دل از سنگ سختتر دارد

که گفت من خبری دارم از حقیقت عشق / دروغ گفت گر از خویشتن خبر دارد

عاشق میره پی زندگی خیالیش، ولی خدا میمونه و حقیقتی نایافته، خلوصی کشف نشده، زیبایی شناخته نشده و چه دردناکه اون چیزی که به عنوان حقیقت عشق میشناسی و در واقعیت چیزی جز لجن خودخواهی و تعفن چشم داشت نیست.

وقتی دستتو رو به آسمون میگیری اگه چیزی که خواستی بهت داد، خوبه و اگه نداد خسته و له میشی.

اگه یه وقت ازش محبت خواستی و بهت بد کرد، با خودت فکر میکنی دیگه لیاقت معشوق بودن رو نداره.

و چه مغفول میمونه این عشق و چه پنهان و نادیده میمونه این دوست داشتن.

چه چیزی متعغن تر از دوست داشتنیه که به "من" و "برای من" آلوده شده باشه. مثل ماهی خوشمزه ایه که الان فاسد شده، و چیزی جز بوی گندش به مشام نمیاد.

کسی که چیزی رو با تمام وجودش بخواد، عشقی که عشق باشه، دوست داشتنی که دوست داشتن باشه، داده و نداده شو شکر میکنه و خواسته و نخواسته رو حکم اون میدونه. به اینکه من کجای این داستانم فکر نمیکنه و اعتماد میکنه و با اطمینان هر چی از جانب معشوق میرسه رو رو سر میزاره. حتی اگه همه بلاهای دنیا برش نازل بشن، از عشقش دست نمیکشه و اگه با شمشیر بکشنش هم چیزی جز معشوق نمیخواد. اگه قول بهشت و تمام خوبی های دنیا رو بهش بدن هم بازم از معشوق دست نمیکشه. این عشق نیست که به تهدید و تطمیع از بین بره.

گر از مقابله شیر آید از عقب شمشیر / نه عاشقست که اندیشه از خطر دارد

و گر بهشت مصور کنند عارف را / به غیر دوست نشاید که دیده بردارد

همونطور که حلاج رو هم که میبردن پای دار بانگ ان الحق میزد. تو نمیتونی حقیقت رو کشف کنی و بعد رو برگردونی. در مورد ابولهب میگن بدبخت آیه های قرآن رو فهمید و به روی خودش نیاورد، این عذابش بدتر از کسی که هیچ وقت نفهمید.

وقتی اینطوری میشه خدا میشه غمگین ترین غمگین ها و حالا میفهمم چرا هیچ صفتی براش در کم بودن نیست و هی میگیم ای مهربان ترین مهربانان، ای بخشنده ترین بخشندگان، ای جبران کننده ترین جبران کنندگان.

و جایی همه چی بی معنی میشه و غم میشنه رو دل، که کل دنیا برای عشق ایجاد شده و چیزی که به مسلخ میره عشقه و همه فکر میکنن عشق رو به نهایت رسوندن و خواستنشون ته نداشته در صورتی که تهش متنفر شدن، یا بی حس، یا بی خیال، و خودشونو دیدن و خودشونو و خودشونو و در نهایت چشم داشت و خودبینی، "خسته و له شده"، دلسرد و نرسیده و هر کسی رو مقصر میدونن جز خودشونو.

جایی که وقتی یه ذره سختی هاشونو بیشتر میکنی به آستانه تحملشون میرسه و اولین چیزی که یادشون میره معشوقه و اولین کاری که میکنن گله از عشقه گرچه هیچ وقت عاشق نبودن و ادای عاشقا رو در آوردن. در صورتی که معشوق به عاشق مشتاق تره و عشق اگه عشق باشه، همه چی رو برای اون میخواد و همه چیزو به پای اون میریزه. جای تعجبی نیست که عشـق دلبران افزون تر است، لیلی از مجنون بسی مجنون تر است.

هر کـه شد معشوق، عاشق نیز هست / در دل او عشـق شـور انـگیـز هسـت

عشق عاشق هم ز جذب عشق اوست / گشـته پیدا وین کشاکش هم از اوست

اما چه میشه کرد، دنیا خالی از عاشقان و خدا تنهاترین تنهاست.

خیلی ها میان ادعا میکنن، به قول خودشون تلاش میکنن، سعی میکنن معنی عشق رو عوض کنن، اما در نهایت چیزی که ازشون میمونه، یه "من" بزرگه، به اندازه تمام سالهای عاشقیشون و اینطوریه که معشوق غمگین ترین، فهمیده نشده ترین، تنها ترین و دلسرد ترین دنیاست و خدا معشوق معشوق هاست.




:: بازدید از این مطلب : 35
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 8 خرداد 1398 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: