بیسکویت
نوشته شده توسط : اندرزگو

تجربه يك بزرگوار: یادمه هشت سالم بود
یكروز از طرف مدرسه بردنمون کارخونه بيسكويت سازي، به صف کردنمون و بردنمون تو کارخونه که خط تولید بیسکویتو ببینیم.
وقتی به قسمتی رسیدیم که دستگاه بیسکویت میداد بیرون، خیلی از بچه ها از صف زدن بیرون و بیسکویتایی که از دستگاه میزد بیرونو ورداشتن و خوردن . . .
من رو حساب تربیتی که شده بودم میدونستم که دارن کار اشتباه و زشتی میکنن.
واسه همین تو صف موندم ؛
ولی آخرش اونا بیسکویت خورده بودنو منی که قواعدو رعایت کردم هیچی نصیبم نشده بود !

الان سي و اندى سالمه ،اون روز گذشت ولی تجربه اون روز بارها و بارها تو زندگیم تکرار شد . . .
خیلی جاها سعی کردم که آدم باشم و یه سری چیزارو رعایت کنم
ولی در نهایت من چیزی ندارم و اونایی که واسه رسیدن به هدفشون خیلی چیزا رو زیر پا میذارن از بیسکوییتای تو دستشون لذت میبرن !

از همون موقع تا الان یکی از سوالای بزرگ زندگیم این بوده و هست که خوب بودن و خوب موندن مهمتره یا رسیدن به بیسکوییتای زندگی؟
اونم واسه مردمی که تو و شخصیتتو با بیسکوییتای توی دستت میسنجند ! ! ! ؟




:: بازدید از این مطلب : 41
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 23 خرداد 1398 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: