روزی روزگاری بازی بسیار زیبا با بال های خوشرنگ در کاخ پادشاهی زندگی می کرد . یک روز پادشاه در حالی که باز زیبا بر روی بازوانش نشسته بود, از قصر خارج شد.
باز زیبا که هوای پرواز کرده بود، از روی بازوان پادشاه بلند شد و در آسمان شروع به پرواز کرد و کم کم از پادشاه دور شد .هنوز زمانی نگذشته بود که متوجه شد, راه را گم کرده. پس در خرابه ای فرود آمد.
در آن خرابه تعدادی جغد زندگی می کردند, که با دیدن باز زیبا احساس کردند که باز می خواهد جای آن ها را بگیرد. پس به او حمله کردند و درحالی که سعی می کردند او را بترسانند، بال های زیبا و خوشرنگش را کندند .
:: بازدید از این مطلب : 66
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0